Thursday, November 22, 2007

باد از کدام سو می وزد؟
تا این بی ایمانان
بادبان قایق خویش
بدان سو بگشایند
باد و قایق و سلامت ارزانی شما،
ما راه را با ستاره میزان می کنیم.

پروانه اسکندری (فروهر)
---------
امروز از ساعت سه در محله فخر الدوله، کوچه باریکی که خانه فروهر ها در آن قرار دارد، از هر دو طرف با میله بسته بودند و هیچکس رابه داخل کوچه راه نمی دادند،تمام موبایل ها درآن منطقه از شهر آنتنشان قطع شده بود،همه جا پر بود از پلیس و نیروهای امنیتی که از نگاه کریهشان قابل شناسایی بودند. می گفتند پیرمردی که میخواسته داخل کوچه شود سرش را شکسته اند...
این دومین سال است،دقیقا از شکل گیری دولت احمدی نژاد که خانواده قتل های زنجیره ای نه تنها در اماکن عمومی، حتی اجازه برگزاری سالگرد در خانه هایشان را ندارند.
---------
نکات حاشیه:
در تهران چند میلیون نفری،با جمعیت چند میلیونی دانشجو و... نه تنها خیابان های اطراف خانه فروهر ها شلوغ نبود،کسبه و اهالی محل هم در کمال بی تفاوتی مشغول زندگی روز مره شان بودند،یکی پارچه اش را می فروخت یکی مبل می فروخت...ما هم از بقال سر کوچه بستنی خریدیم!!!
عجیب مردم بزدل و فراموشکاری هستیم وجز منفعت مادی شخصی برایمان هیچ چیز مهم نیست. دریغ از ذره ای وجدان و احساس مسئولیت اجتماعی.
همین مردم بطور خود جوش برای تولد امام رضا چه شیر کاکائویی پخش میکردنددیشب.
---------
گوشه ای از کتاب لیلی گلستان از مجموعه تاریخ شفاهی،خاطره‌ی ای از نمایشگاه پرستو فروهر:
" دختر داریوش و پروانه فروهر که در فتل‌های زنجیره‌ای کشته شده بودند.
پرستو پیش از این نمایشگاه موفقی در گالری گلستان داشت و حالا باید نمایشگاه دیگری برگزار می‌کرد. به همین خاطر یک هفته قبل از نمایشگاه از المان به تهران آمد تا کارها را قاب کند. قرار بود شب کارها را به دیوار گالری بیاویزیم و فردا هم نمایشگاه افتتاح شود. صبح تلفن خانه‌ام زنگ زد و صدایی گفت فردا نمایشگاه خانم فروهر نباید برگزار شود. من نپرسیدم که طرف صحبتم کیست، چون می‌دانستم جواب درستی نمی‌شنوم. گفتم ایشان پیش از این نمایشگاه داشته‌اند و مشکلی نداشتند. صدا گفت خودشان اصلا مشکلی ندارند،‌ اما آثارشان نباید ارائه شود. و تلفن قطع شد. من ماندم و تاپ‌تاپ دل و یک تن یخ‌کرده و سرد. تا عصر مثل مرغ سرکنده بودم با هزار سوال بی‌جواب.عصر پرستو آمد تا کارها را بیاویزد. فارغ از تمام اتفاقات. قصه را برایش گفتم. مثل همیشه بسیار منطقی جواب داد که هر چند نمی‌دانیم چه کسی بوده،‌ دشمن؟ همسایه‌ی بدنهاد؟ آدم مردم‌آزار؟‌ یک شوخی زشت؟... اما اشکالی ندارد نمایشگاه نمی‌گذاریم.من مخالفت کردم با این استدلال که:‌این همه آدم دعوت کرده‌ایم و با وضعیت و موقعیتی که داری اگر نمایشگاه نگذاری بیشتر سر و صدا می‌شود و مشکل‌ساز خواهد بود. باید یک فکر منطقی کنیم. نیم ساعتی همه‌مان به مثال مسجحمه‌ی متفکر رودن در سکوت به فکر فرو رفتیم.
تا جرقه‌آی در مغز من درخشید!صدا گفته بود هنرمند مشکل ندارد و آثار مشکل ندارند. پس نمایشگاهی می‌گذاریم بدون آثار! حیرت‌زده گفت یعنی چه؟‌گفتم عکس‌ها را از قاب بیرون می‌آوریم و قاب خالی را آویزان می‌کنیم.پس... سی و پنج قاب خالی را به دیوار آمیختیم. شروع کردم نورها را تنظیم کردن،‌شماره‌های قاب‌ها را چسباندن و بعد فهرست قیمت درست کردیم. مثل همیشه و هر نمایشگاه عادی دیگر. و پرستو همچنان مات و مبهوت مرا نظاره می‌کرد.فردا شد گالری و کوچه پر از تماشاچی و همه حیران تا نیم‌ساعت همه حیران بودند و بعد... اتفاقی که می‌دانستم می‌افتد افتاد.مردم شروع کردند به خریدن قاب‌ةای خالی! و تمام را خریدند.
از وبلاگ شبح ،کتاب(لیلی گلستان صفحه‌ی ۹۲-۹۳)

3 comments:

Anonymous said...

inghade be mardom bado bira nagoo oona ghasam nakhordan faal e seeiasi bashand ke az to fohsh nakhoran to ham menati sare kesi nadari ke peigire omoori. hadeaksar to iekami dorost tar fekr mikoni vali motmaen bash enghad faselatoon kame ke dalil nemishe az to va na az hich javoone 25 saleiee fohsh bokhoran

Anonymous said...

daastan e jalebi bood jaryan e namayeshgah...

manam ino ghabool daram ke mellat ghasam nakhordan fa'aal e siasi bashan vali in ye dafe memoj khoob akhare matlabesho bast:

1- hamin mardom be tore khod joosh che shor kakaoo ie midadan
2- ma ham az baghal e mahal bastani kharidim

1 neshoon mideh ke mardom "nadan" hastan. neshoon mideh baraye hamoon din ie ke gofteh adam nakoshin o ina, shir kakaoo midan vali kar haye payrovan e din ro yadeshoon mireh. in jaye enteghado hatta fohsh dareh

2 ham mige ke man e memoj ham yeki eyne hamin ha hastam dar yek sath e digeh va na be in nadani!!

tazeh memoj alan 27 salesh eh, chon man 26 salameh!

chekreim

Anonymous said...

jedam nemidoonam chi begam az ye taraf mardom tarsoo az ye taraf... be har hal dame harki mofide garm .rasty sara manam 27.5 salame faghat chon to 26 salete va mehdi ham 27 eshe!! vagana oza joore dige ee bood!!!rasty mamnoon az nazaret are tark kardam!