کارگاه سه روزه ای از طرف "اس.جی.پی" و شبکه تشکل های محیط زیستی در شهر «بانه» در مورد فنون مشارکتی محیط زیست برگزار می شد همچنین قرار بود از طرح توانمند سازی روستاهای منطقه «آرٍمر ده» که با کمک سازمان ملل انجام شده بازدید و آن را ارزشیابی کنیم.
برای کم کردن فشار تخریب ها به زاگرس و کاهش وابستگی روستائیان به جنگل طرح ایجاد معیشت های جایگزین- مثلاً زنبورداری- مطرح شده که در آن با بودجه سازمان ملل و ایجاد صندوق های روستایی و اعطای وام بلاعوض به روستائیان برای خرید کندو و آموزش آن ها سعی در پایدار نمودن بهره برداری ها از جنگل دارند.
علاوه بر یک روزی که به بازدید روستای «وشترمل» رفتیم و با روستائیانِ تشویق به زنبورداری شده و میزان رضایتشان از زندگی حرف زدیم یک روز هم با دوستم فرصتی شد به دریاچه زیوار (زریبار) مریوان رفتیم.
در راه با راننده ها و هم سفرانمان در تاکسی صحبت کردیم. به غیر از موسیقی یکنواخت و خشن حتی رانندگی شان هم خشن است.
برای کم کردن فشار تخریب ها به زاگرس و کاهش وابستگی روستائیان به جنگل طرح ایجاد معیشت های جایگزین- مثلاً زنبورداری- مطرح شده که در آن با بودجه سازمان ملل و ایجاد صندوق های روستایی و اعطای وام بلاعوض به روستائیان برای خرید کندو و آموزش آن ها سعی در پایدار نمودن بهره برداری ها از جنگل دارند.
علاوه بر یک روزی که به بازدید روستای «وشترمل» رفتیم و با روستائیانِ تشویق به زنبورداری شده و میزان رضایتشان از زندگی حرف زدیم یک روز هم با دوستم فرصتی شد به دریاچه زیوار (زریبار) مریوان رفتیم.
در راه با راننده ها و هم سفرانمان در تاکسی صحبت کردیم. به غیر از موسیقی یکنواخت و خشن حتی رانندگی شان هم خشن است.
راه ها پر است از پاسگاه نظامی. ما سرباز که می بینیم می گوئیم «آش خور»ها ،اما آن ها می گفتند «لاشخور» ها.
وقتی گفتیم دانشجوییم، مسافران ماشین کلیپهای ضبط شده در موبایلشان را نشان دادند. در یکی آخوندی بالای منبر در حال دشنام دادن بود و در دیگری آخوندی داشت می گفت: "یک جا در مجلسی به عمر لعنت فرستادم یک نفر پای منبر گفت چرا با این حرف ها تفرقه ایجاد می کنید.به او گفتم خجالت نمیکشی کارت به جاییرسیده به خاطر این "سنیها" به روحانی شیعه توهین می کنی؟!!»
وقتی گفتیم دانشجوییم، مسافران ماشین کلیپهای ضبط شده در موبایلشان را نشان دادند. در یکی آخوندی بالای منبر در حال دشنام دادن بود و در دیگری آخوندی داشت می گفت: "یک جا در مجلسی به عمر لعنت فرستادم یک نفر پای منبر گفت چرا با این حرف ها تفرقه ایجاد می کنید.به او گفتم خجالت نمیکشی کارت به جاییرسیده به خاطر این "سنیها" به روحانی شیعه توهین می کنی؟!!»
یاد دادگاه روزنامه نگاران و جرم اقدام علیه امنیت ملی افتادم و شعر جامی را برایشان خواندم .خواهش می کردم این مزخرفات را پاک کنید.
ای مغبچه دهر بده جام مــی ام/کــامد ز نـــزاع سنـی و شیعـه قـــی ام
گوینــد که جــا می یاچه مذهب داری/صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نی ام
جوان راننده دیگری که با او دور دریاچه را گشتیم با فحش بدی پاسگاه نیروی انتظامی را نشان داد در کنار جاده که با دوشکا حفاظت می شد و گفت قبلاً اینجا خیلی سخت می گرفتند به مردم و همه ماشین ها را می گشتند، چند سری با آرپیچی زدیمشان دیگر جرات ندارند به مردم گیر بدهند. می گفت سه سال به عنوان تکنسین در شرکت نفت دوره دیده و کارآموزی کرده به هنگام استخدام و رسمی شدن به علت" سُنّی" بودن نگذاشته اند استخدام شود.
در کنار" بردهریشه" روستایی را دیدیم که بوی گازوئیل می داد، کف خیابان اصلی روستا پر بود از لکه های گازوئیل، اکثر مردم ده در کار قاچاق سوخت بودند به شمال عراق و از آن جا مشروب می آوردند
همین هنگام کاروانی از وانت های تویوتا رد شد که شماره ماشین هایشان را کنده بودند با باری پر از سوخت می رفتند ...راننده گفت خود من چندبار با این کاروان ها رفته ام. هر بار حدود 6، 7 ماشین با تجهیزات و پشتیبانی کامل در حالی که تمام وسائل لازم تعمیرات مثل آپارات و ... به همراه دارند از راه های فرعی که خودشان بلد هستند می روند تا کهکیلویه و چهارمحال بختیاری و از آن جا با همراهی عشایر از راه های خاکی می روند تا همدان ،آن جا از فرعی هاو کویر می رسند به تهران. تنها در اطراف همدان 200 متری را از روی آسفالت راه اصلی می روند بقیه راه را کاملاً در خاکی هستند . هر بار رفتن قاچاق دوازده میلیون سود دارد که چهار میلیون اش هزینه راه است و برای خودشان هفت میلیون می ماند.
برگشتن از مریوان همزمان بود با فوتسال ایران و ایتالیا، از راننده جوان پرسیدم از بازی چه خبر؟ گفت از فوتبال ایران خوشش نمی آید. به عمد گفتم به هر حال تیم ملی کشورمان است، گفت: «من کردستانی هستم، ایرانی نیستم»!
ای مغبچه دهر بده جام مــی ام/کــامد ز نـــزاع سنـی و شیعـه قـــی ام
گوینــد که جــا می یاچه مذهب داری/صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نی ام
جوان راننده دیگری که با او دور دریاچه را گشتیم با فحش بدی پاسگاه نیروی انتظامی را نشان داد در کنار جاده که با دوشکا حفاظت می شد و گفت قبلاً اینجا خیلی سخت می گرفتند به مردم و همه ماشین ها را می گشتند، چند سری با آرپیچی زدیمشان دیگر جرات ندارند به مردم گیر بدهند. می گفت سه سال به عنوان تکنسین در شرکت نفت دوره دیده و کارآموزی کرده به هنگام استخدام و رسمی شدن به علت" سُنّی" بودن نگذاشته اند استخدام شود.
در کنار" بردهریشه" روستایی را دیدیم که بوی گازوئیل می داد، کف خیابان اصلی روستا پر بود از لکه های گازوئیل، اکثر مردم ده در کار قاچاق سوخت بودند به شمال عراق و از آن جا مشروب می آوردند
همین هنگام کاروانی از وانت های تویوتا رد شد که شماره ماشین هایشان را کنده بودند با باری پر از سوخت می رفتند ...راننده گفت خود من چندبار با این کاروان ها رفته ام. هر بار حدود 6، 7 ماشین با تجهیزات و پشتیبانی کامل در حالی که تمام وسائل لازم تعمیرات مثل آپارات و ... به همراه دارند از راه های فرعی که خودشان بلد هستند می روند تا کهکیلویه و چهارمحال بختیاری و از آن جا با همراهی عشایر از راه های خاکی می روند تا همدان ،آن جا از فرعی هاو کویر می رسند به تهران. تنها در اطراف همدان 200 متری را از روی آسفالت راه اصلی می روند بقیه راه را کاملاً در خاکی هستند . هر بار رفتن قاچاق دوازده میلیون سود دارد که چهار میلیون اش هزینه راه است و برای خودشان هفت میلیون می ماند.
برگشتن از مریوان همزمان بود با فوتسال ایران و ایتالیا، از راننده جوان پرسیدم از بازی چه خبر؟ گفت از فوتبال ایران خوشش نمی آید. به عمد گفتم به هر حال تیم ملی کشورمان است، گفت: «من کردستانی هستم، ایرانی نیستم»!
جمله بازرانی را گفتم: «هر کجا کرد هست آن جا ایران است» و آن چه از "هیمن" رفیق کُردم در دانشگاه هنر یاد گرفته بودم :«کردها در ترکیه و عراق همیشه مشکل داشته اند چون یک کرد با ترک عثمانی نمی تواند احساس یکی بودن بکند و فرهنگشان متفاوت است. فرهنگ کردها و عرب های عراقی هم متفاوت است. ولی فرهنگ و تاریخ کُردها با دیگر مردم ایران یکی است، همه ما نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر و شب چله داریم. در خانه هر کُردی دیوان حافظ و شاهنامه هم هست. در کوه های کردستان آریوبرزن و راه اسکندر را بسته است»!
در نبود دموکراسی بر شیعههای پایتخت نشین هم ستمها میرود. اعدامها و...کم نبوده است.
صحبتهایشان که متعادل تر شد، خاطره ام از سال 72-71 (راهنمایی بودم)و جوان 18 ساله آشتیانیای را که در سربازی و حین پست دادن در کوه های کردستان بود و با تفنگ دوربیندار کشته بودند گفتم.می گفتند :سربازها از همه بدتر هستند (وقتی ماشین قاچاقچی ها را می گیرند رحم نمی کنند !بعضی از درجهدارها وضع مردم را میفهمند و پول میگیرند و میگذارند ماشینرد شود ولی سربازها زبان نمی فهمند.)یکی از مسافران صندلی پشت گفت: «از پائین باید شروع کرد تا به بالا رسید».
یاد خاطره دوستم که برای فیلمبرداری به «اورامان» رفته بود افتادم که میگفت: شبی بعد از عرق خوری، کُردهای گروه شروع کردند به سلامتی برادرانشان در کردستان عراق که آزاد شدند و امید روزی که دیر نیست و خودشان هم آزاد می شوند نوشیدن و میگفتند: این بار انتقاممان را خواهیم گرفت.
در نبود دموکراسی بر شیعههای پایتخت نشین هم ستمها میرود. اعدامها و...کم نبوده است.
صحبتهایشان که متعادل تر شد، خاطره ام از سال 72-71 (راهنمایی بودم)و جوان 18 ساله آشتیانیای را که در سربازی و حین پست دادن در کوه های کردستان بود و با تفنگ دوربیندار کشته بودند گفتم.می گفتند :سربازها از همه بدتر هستند (وقتی ماشین قاچاقچی ها را می گیرند رحم نمی کنند !بعضی از درجهدارها وضع مردم را میفهمند و پول میگیرند و میگذارند ماشینرد شود ولی سربازها زبان نمی فهمند.)یکی از مسافران صندلی پشت گفت: «از پائین باید شروع کرد تا به بالا رسید».
یاد خاطره دوستم که برای فیلمبرداری به «اورامان» رفته بود افتادم که میگفت: شبی بعد از عرق خوری، کُردهای گروه شروع کردند به سلامتی برادرانشان در کردستان عراق که آزاد شدند و امید روزی که دیر نیست و خودشان هم آزاد می شوند نوشیدن و میگفتند: این بار انتقاممان را خواهیم گرفت.
گفتم اگر از دولت مرکزی ناراضی هستید چه گناهی دارد پسربچه 18 ساله ای که طفلک مجبور است؟!گفتند «پژاک» و... هم دارند صبح تا شب در سختی و کوه زحمت می کشند.
...
سطح آب دریاچه زریوار در اثر خشکسالی بسیار پائین رفته است. جایی را نشانمان دادند که امروزه مزرعه شده قبلاً در آن ماهیگیری میکرده اند. می گفتند زمین های اطراف دریاچه از متری 5 هزار تومان سال پیش به 80 هزار تومان رسیده است و" زمین بازی" در این قسمت هم شروع شده است.
تغییر کاربری شدیدی دارد اتفاق میافتد، در بسیاری از مناطق دامنه کوه های جنگل را شخم زده اند و به جای بلوط ها درخت انگور کاشته اند. (انگورهای سیاهی که می گفتند شراب اش معروف است.
دکتر هــدایت غضنفری مسئــول پــروژه جنگــلداری مشارکتی در روستاهای «هواره خول» کردستان می گفت بعد از آن همه تلاش که صرف اصلاح روش های گلازنی، (سرشاخه زنی) سنتی برای تغذیه دام، که درخت را از بین می برد کردیم با رواج قاچاق، دیگر مردم روستاها پول دار شده اند دام هایشان را فروخته اند.
گفتم: «خوب این که باعث خوشحالی ما منابع طبیعی چی هاست، دیگر دامی نیست که به جنگل فشار بیاید»، گفت: نه! قبلاً چون مردم درخت های بلوط را برای تغذیه دامشان لازم داشتند آن ها را قطع نمی کردند ولی امروز که با قاچاق پولدار شده اند دیگر نیازی به درخت های بلوط جنگل ندارند آن ها را می برند و بهجایشان باغ میوه و ویلاسازی می کنند.جنگل دارد تبدیل به باغ میوه و بعد ویلای روستائیان می شود. پروژه کلاردشتی شدن دیگری در حال اتفاق افتادن است.
اینبار در جنگلهای بلوط کردستان زیبایمان!
سطح آب دریاچه زریوار در اثر خشکسالی بسیار پائین رفته است. جایی را نشانمان دادند که امروزه مزرعه شده قبلاً در آن ماهیگیری میکرده اند. می گفتند زمین های اطراف دریاچه از متری 5 هزار تومان سال پیش به 80 هزار تومان رسیده است و" زمین بازی" در این قسمت هم شروع شده است.
تغییر کاربری شدیدی دارد اتفاق میافتد، در بسیاری از مناطق دامنه کوه های جنگل را شخم زده اند و به جای بلوط ها درخت انگور کاشته اند. (انگورهای سیاهی که می گفتند شراب اش معروف است.
دکتر هــدایت غضنفری مسئــول پــروژه جنگــلداری مشارکتی در روستاهای «هواره خول» کردستان می گفت بعد از آن همه تلاش که صرف اصلاح روش های گلازنی، (سرشاخه زنی) سنتی برای تغذیه دام، که درخت را از بین می برد کردیم با رواج قاچاق، دیگر مردم روستاها پول دار شده اند دام هایشان را فروخته اند.
گفتم: «خوب این که باعث خوشحالی ما منابع طبیعی چی هاست، دیگر دامی نیست که به جنگل فشار بیاید»، گفت: نه! قبلاً چون مردم درخت های بلوط را برای تغذیه دامشان لازم داشتند آن ها را قطع نمی کردند ولی امروز که با قاچاق پولدار شده اند دیگر نیازی به درخت های بلوط جنگل ندارند آن ها را می برند و بهجایشان باغ میوه و ویلاسازی می کنند.جنگل دارد تبدیل به باغ میوه و بعد ویلای روستائیان می شود. پروژه کلاردشتی شدن دیگری در حال اتفاق افتادن است.
اینبار در جنگلهای بلوط کردستان زیبایمان!
1 comment:
ایول داش مهدی! عالی بود
Post a Comment