شاید همه با اصطلاح انقلاب سرخ (انقلاب خشونت بار کمونیستی)، انقلاب سفید(اصلاحات ارضی شاه سابق ایران) و انقلاب نارنجی (براندازی های نرم و بدون خشونت این چند سال اروپای شرقی و گرجستان) آشنا باشند؛ اما انقلاب سبز چیست؟
توماس مالتوس 1786 پیش بینی کرده بود با گسترش تکنولوژی و در پی غلبه بر بیماری های واگیردار جمعیت انسان در کره زمین به حدی می رسد که دیگر منابع زمین قادر به تامین نیاز غذایی بشرنیست و موج جدیدی از قحطیهای سراسری و جنگ، مرگ و میر شدید حتی انقراض نوع بشر را به همراه خواهد داشت. این ایده بدبینانه نسبت به آینده انسان تا قرم 20 اُم ادامه داشت و دغدغه گروهی از دانشمندان که به مالتویست ها معروفند می باشد. برای مثال پل اریخ در سال 1968 کتاب معروف بمب جمعیت (Population Bomb) را نوشت که توجه جهانیان را به مسئله رشد بیرویه جمعیت جلب میکرد و موجی از آگاهی و نگرانیهای محیط زیستی به همراه داشت.
از آن سو دانشمندی به نام نورمان بورلاگ که در سال 1942 دکترای آسیب شناسی گیاهی گرفته بود، بر روی رشد گونه های جدید و پر بازده گندم کار کرد و با بهبود اقدمات مدیریت محصول باعث شد آنچه امروز به انقلاب سبز شناخته می شود شکل بگیرد و در سال 1970 جایزه صلح نوبل و در سال 2006 مدال طلای کنگره امریکا را دریافت نمود. وی خود در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل می گوید: «افزایش چشمگیر تولید غله در سه سال و آنچه به عنوان انقلاب سبز تعبیر شد شاید عجولانه و بیش از حد خوشبینانه باشد. این تعبیر اغلب به اشتباه تصور کلی از افزایش مقدار محصول تولید شده در هکتار و امکان تولید همه محصولات را در نواحی وسیعی از کشور های مختلف تداعی می کند و گاه نیز تداعی کننده این مطلب است که همه کشاورزان (ثروتمند و فقیر) به طور یکسان از پیشرفت حاصل شده در تولید محصول بهره می برند». این اشارات ضمنی هم واقعیت را بیش از اندازه ساده جلوه می دهند و هم آن را تحریف می کنند.
تنها محصولاتی که در عمل به طور محسوس تحت تاثیر رشد تکنولوژی افزایش تولید داشتند گونه های خاصی از گندم، برنج و ذرت بودهاند. غلات مهم دیگر ارزن، جو و ذرت خوشهای فقط اندکی افزایش محصول داشتند و تولید حبوبات و بُنشَن نیز هیچ افزایشی نداشته است. به علاوه افزایش زیاد محصول تنها در مناطقی رخ داد که کشت آبی داشته اند در نتیجه این نوع کشاورزی به پروژه های بزرگ آبرسانی وابسته است همچنین نیازمند مصرف حجم زیادی از کودها و حشرهکشها در این زمینهها می باشد که خود فرسایش خاک و عوارض محیط زیستی به همراه داشت.
مالتوس یک قرن و نیم پیش خطر افزایش جمعیت سریعتر از رشد تولید مواد غذایی را پیش بینی کرده بود، ولی او در عصر خود نمیتوانست افزایش سرسام آور پتانسیل تولید مواد غذایی انسان را پیش بینی کند. بدون انقلاب سبز به دلیل رشد جمعیت شاید قحطی های گسترده ای اتفاق می افتاد و این انقلاب تا حدی باعث شد که تولید غذا پا به پای رشد جمعیت پیش برود ولی آثار کلان اجتماعی و اکولوژیکی به همراه داشته است که آن را به موضوعی جذاب برای مطالعه جامعه شناسان تبدیل کرده از طرفی عواقب اکولوژیک این نوع کشاورزی باعث شد تا مباحث Agroecology کشاورزی اکولوژیک که پارادیم جدید سازگار با محیط زیست در جهان است شکل گیرد.
جدول زیر مقایسه ایست بین ابعاد مختلف کشاورزی اکولوژیک و انقلاب سبز.
انقلاب سبز موفقیتی موقتی در مبارزه انسان علیه گرسنگی و محرومیت بوده است. رشد جمعیت، عواقب فیزیکی و روانی نگران کننده تمرکز انسان ها در محیطهای سمی و گوشخراش شهرهای بزرگ به همراه داشته است.استرسها و فشارهای غیرعادی، غرایز حیوانی انسان در رفتار غیرمنطقی و مخل آرامش اجتماعی را به دنبال دارد.
غذای کافی صرفاً یکی از نیازهای اولیه زندگی است، برای زندگی شایسته و انسانی باید امکان تحصیل خوب اشتغال با حقوق کافی، مسکن راحت، مراقبت های پزشکی موثر فراهم باشد.اگر انسان موفق نشود این شرایط را مهیا کند قبل از گرسنگی از طریق امراض، جنگ و نابودی محیط زیست خود به انحطاط کشیده می شود.
نیومالتویستها معتقدند با در نظر گرفتن جنبههای اکولوژیک ظرفیت برد پایه کره زمین هم اکنون انسان در وضعیت بحرانی جمعیت بیش از حد قرار دارد.
توماس مالتوس 1786 پیش بینی کرده بود با گسترش تکنولوژی و در پی غلبه بر بیماری های واگیردار جمعیت انسان در کره زمین به حدی می رسد که دیگر منابع زمین قادر به تامین نیاز غذایی بشرنیست و موج جدیدی از قحطیهای سراسری و جنگ، مرگ و میر شدید حتی انقراض نوع بشر را به همراه خواهد داشت. این ایده بدبینانه نسبت به آینده انسان تا قرم 20 اُم ادامه داشت و دغدغه گروهی از دانشمندان که به مالتویست ها معروفند می باشد. برای مثال پل اریخ در سال 1968 کتاب معروف بمب جمعیت (Population Bomb) را نوشت که توجه جهانیان را به مسئله رشد بیرویه جمعیت جلب میکرد و موجی از آگاهی و نگرانیهای محیط زیستی به همراه داشت.
از آن سو دانشمندی به نام نورمان بورلاگ که در سال 1942 دکترای آسیب شناسی گیاهی گرفته بود، بر روی رشد گونه های جدید و پر بازده گندم کار کرد و با بهبود اقدمات مدیریت محصول باعث شد آنچه امروز به انقلاب سبز شناخته می شود شکل بگیرد و در سال 1970 جایزه صلح نوبل و در سال 2006 مدال طلای کنگره امریکا را دریافت نمود. وی خود در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل می گوید: «افزایش چشمگیر تولید غله در سه سال و آنچه به عنوان انقلاب سبز تعبیر شد شاید عجولانه و بیش از حد خوشبینانه باشد. این تعبیر اغلب به اشتباه تصور کلی از افزایش مقدار محصول تولید شده در هکتار و امکان تولید همه محصولات را در نواحی وسیعی از کشور های مختلف تداعی می کند و گاه نیز تداعی کننده این مطلب است که همه کشاورزان (ثروتمند و فقیر) به طور یکسان از پیشرفت حاصل شده در تولید محصول بهره می برند». این اشارات ضمنی هم واقعیت را بیش از اندازه ساده جلوه می دهند و هم آن را تحریف می کنند.
تنها محصولاتی که در عمل به طور محسوس تحت تاثیر رشد تکنولوژی افزایش تولید داشتند گونه های خاصی از گندم، برنج و ذرت بودهاند. غلات مهم دیگر ارزن، جو و ذرت خوشهای فقط اندکی افزایش محصول داشتند و تولید حبوبات و بُنشَن نیز هیچ افزایشی نداشته است. به علاوه افزایش زیاد محصول تنها در مناطقی رخ داد که کشت آبی داشته اند در نتیجه این نوع کشاورزی به پروژه های بزرگ آبرسانی وابسته است همچنین نیازمند مصرف حجم زیادی از کودها و حشرهکشها در این زمینهها می باشد که خود فرسایش خاک و عوارض محیط زیستی به همراه داشت.
مالتوس یک قرن و نیم پیش خطر افزایش جمعیت سریعتر از رشد تولید مواد غذایی را پیش بینی کرده بود، ولی او در عصر خود نمیتوانست افزایش سرسام آور پتانسیل تولید مواد غذایی انسان را پیش بینی کند. بدون انقلاب سبز به دلیل رشد جمعیت شاید قحطی های گسترده ای اتفاق می افتاد و این انقلاب تا حدی باعث شد که تولید غذا پا به پای رشد جمعیت پیش برود ولی آثار کلان اجتماعی و اکولوژیکی به همراه داشته است که آن را به موضوعی جذاب برای مطالعه جامعه شناسان تبدیل کرده از طرفی عواقب اکولوژیک این نوع کشاورزی باعث شد تا مباحث Agroecology کشاورزی اکولوژیک که پارادیم جدید سازگار با محیط زیست در جهان است شکل گیرد.
جدول زیر مقایسه ایست بین ابعاد مختلف کشاورزی اکولوژیک و انقلاب سبز.
انقلاب سبز موفقیتی موقتی در مبارزه انسان علیه گرسنگی و محرومیت بوده است. رشد جمعیت، عواقب فیزیکی و روانی نگران کننده تمرکز انسان ها در محیطهای سمی و گوشخراش شهرهای بزرگ به همراه داشته است.استرسها و فشارهای غیرعادی، غرایز حیوانی انسان در رفتار غیرمنطقی و مخل آرامش اجتماعی را به دنبال دارد.
غذای کافی صرفاً یکی از نیازهای اولیه زندگی است، برای زندگی شایسته و انسانی باید امکان تحصیل خوب اشتغال با حقوق کافی، مسکن راحت، مراقبت های پزشکی موثر فراهم باشد.اگر انسان موفق نشود این شرایط را مهیا کند قبل از گرسنگی از طریق امراض، جنگ و نابودی محیط زیست خود به انحطاط کشیده می شود.
نیومالتویستها معتقدند با در نظر گرفتن جنبههای اکولوژیک ظرفیت برد پایه کره زمین هم اکنون انسان در وضعیت بحرانی جمعیت بیش از حد قرار دارد.
2 comments:
بسیار عالی بود
I can't wait for that asteroid to hit the earth. things need to get back to equilibrium...
Post a Comment